نظریه های روان درمانی
تاریخچه - چارچوب نظری - کاربرد

زمانی که اریک برن (1970 – 1910) تصمیم گرفت به درمانجویان خود، و به معلمانش گوش کند، به طور تصادفی به پدیده ارتباط مردم به صورت والد، کودک و بالغ، دست یافت. او مدت ده سال به اجرای روان­کاوی مشغول بود و یاد گرفته بود هر چیزی را که درمانجویان می­گفتند، به زبان نظری که از معلمانش آموخته بود برگرداند، بنابراین وقتی که درمانجویی به او گفت، "احساس می­کنم انگار پسربچه­ای در درون دارم" ، برن، طبق معمول این پسربچه را به تقلید از اتوفنیکل بصورت آلت مردی درون­فکنی شده تعبیر کرد. اما به جای اینکه از خودش بپرسد «اتوفینکل در این مورد چه خواهد گفت؟» از درمانچو پرسید، درباره آن چه فکری می­کند. مشخص شد که درمانجو دقیقاً مثل یک پسر بچه احساس می­کرده است و همین احساس، مهم­ترین واقعیت بالینی در تعیین روند زندگی او بود. وقتی که درمان پیش رفت، برن در زمان مناسب پرسید، «کدام جزء او حرف می­زند، پسربچه یا مرد عاقل و بالغ؟ در همان لحظه، با پرسیدن این سؤال، تحلیل تبادلی متولد شد.

در واقع، برن مدتها بود که از روان کاوری سنتی دور شده بود. او در سال 1935 دکترای خود را از دانشگاه مل­گیل گرفت و از سال 1936 تا 1941 در دانشگاه ییل، دوره رزیدنسی روان­پزشکی را به اتمام رساند. او بلافاصله کارآموزی روان­کاوی را در نیویورک آغاز کرد، ولی کارآموزی او به خاطر خدمت سربازی از 1943 تا 1946 قطع شد. او در مدت خدمت سربازی، کار با گروه­ها را آغاز کرد و از امکانات گروه­درمانی به وجد آمد، به همین دلیل از الگوی رسمی یک – به یک روان­کاوی سنتی فاصله گرفت.
او بعد از جنگ، در شهر کارمل، کالیفرنیا اقامت گزید و مطالعات روان­کاوی خود را در سان­فرانسیسکو تحت سرپرستی اریک اریکسون از سرگرفت. هنگامی که در سال 1956 برای عضویت در مؤسسه روان­کاوی اقدام کرد. به دلیل اینکه به روان­کاوی نپرداخته است، او را نپذیرفتند. برن به راحتی این ملامت را پذیرفت و در سال 1957 از روان­کاوی کنار کشید و اولین مقاله خود را درباره تحلیل تبادلی (TA) ارائه داد


ادامه مطلب ...
یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:تحلیل تبادلی, :: 9:2 :: نويسنده : نصرت نوجوان

خانم سی. در سناریوی احمقانه ای گرفتار شده است که به دیوانگی و بستری شدن می انجامد مگر اینکه چاره ای برای آن اندیشیده شود. او از آن می ترسد که دیوانه شده باشد. دنیای او تهدیدش می کند که کنترل خود را از دست بدهد. خانم سی. در تلاشی نومیدانه برای حفظ نظم زندگی اش ، هرآنچه را که بتواند برنامه ریزی می کند ، تا جایی که زندگی او چیزی جز یک رشته تشریفات وسواسی تکراری نیست. او با سنگر گرفتن ناخودآگاه در پناه پیشینه ی خود ، به وسواس هایش می چسبد ، انگار که آنها نشانه ی سلامت عقل هستند. او نظم را با سلامت عقل و تشریفات را با خردمندی عوضی گرفته است.
علل احمقانه بودن سناریوی خانم سی. در دستورات والدین او علیه فکر کردن نهفته است . « خفه شو و هر چه که من می گویم انجام بده » دستور همیشگی پدر او بر ضد تلاش های وی برای حرف زدن بر اساس افکار خودش بود. می توانیم تصور کنیم که مادر خانم سی. باور نمی کرد که اقدامات او در مورد کثیفی ، بیماری یا امیال جنسی جدی باشند ، مگر اینکه او از این پدیده های طبیعی شدیداً بترسد. خانم سی. به خاطر داشتن والدین وسواسی ، در مقطعی از زندگی خود نتیجه می گیرد که آنها بهتر از او می فهمند ، آنها حق دارند و او اشتباه می کند ؛ آنها خوب هستند و او خوب نیست .
 



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
پيوندها